شبکه افق - 14 اردیبهشت 1402

"حق محوری" منصفانه(فعل خوب، فاعل خوب)

سالگشت شهادت استاد مطهری - ۱۳۹۵

بسم‌الله الرحمن الرحیم

فرمودند که بعضی از آورده‌های استاد شهید آقای مطهری برای دستگاه معرفتی از جمله برای نسل شما که دهه‌های مشرف و مماس با انقلاب پیش و پس از انقلاب ندیدید و نبودید اما امروز به دانستن آنچه آن روز مطرح می‌شد و همچنان مطرح می‌شود ما و شما همه نیازمند هستیم. نکته‌ای که از شهید مطهری، و از نحوه بحث ایشان دورادور از طریق آثار ایشان آموختم و همان دوران نوجوانی و جوانی برایم جالب بود و چون این شیوه را موفق می‌دانم سعی کردم به آن ملتزم باشم، حالا چقدر توانستم یا نتوانستم آن بحث دیگری است.

یک نکته که از ایشان آموختنی است این است که ظاهراً سعی نمی‌کرد مشکلات اجتماعی جامعه دینی را و مشکلات عملی و مسائل نظری را پنهان و کتمان و توجیه کند. مثل کسی که مسئول نظافت یک اتاق است بعد می‌گوید حالش نیست که جمع کنم یواشکی این آشغال‌ها و خاکروبه‌ها را زیر قالی و زیر مبل می‌کند. یک عده‌ای در حوزه مباحث معرفتی همین کار را می‌کنند. مشکلات اجتماعی را ندیده می‌گیرند. انکار می‌کنند. یا اصل آن را انکار می‌کنند یا اهمیت آن را انکار می‌کنند یا توجیه می‌کنند که بله دنیا همین است تقدیر الهی و مشیت الهی است اصلاً ذات بشر این‌طور است. خب شما می‌دانید ما می‌توانیم همه تقصیرهای خودمان را قصور جلوه بدهیم همه تنبلی‌ها بی‌نظمی‌ها، بی‌سامانی‌ها و بی‌فکری‌ها و بی‌عرضه‌گی‌ها را بگوییم به ذات عالم، به ذات دنیا، ذات بشر، به مشیت الهی، به تقدیر نسبت بدهیم در حالی که تقدیر خداوند این است که اگر بی‌عرضه باشیم پس آنگاه الف. اگر با عرضه باشیم پس آنگاه ب. تقدیر الهی این است. شرطیه است. جزئی از این تقدیر مختار بودن من و شما و بنابراین مسئول بودن ماست. این‌جا زخم است یک بویی می‌آید یک بوی عفونتی می‌آید بردارید ببینید چیست پارچه را بردار ببینم چیست؟ بخیه می‌خواهد؟ عفونت‌زدایی می‌خواهد؟ چه می‌خواهد؟ نه این که روی آن را بپوشانید برود! خب از بین می‌روید. جامعه از بین می‌رود سقوط می‌کنیم. ظاهر آن هست ولی باطن آن سقوط می‌کند و دارد می‌گندد. سبک روش و سبک زندگی‌تان با کفار فرقی نمی‌کند، مثل آن‌ها هستیم! مثل آن‌ها دروغ می‌گوییم، مثل آن‌ها کلاه همدیگر را برمی‌داریم. نکته دوم این که دیدگاه‌های مختلف که مکاتب مختلف و جریان‌های مختلف را که دیدند بنا بر این نگذاشتند که اصل بر این است که همه این‌ها احمق هستند، هیچ چیز نفهمیدند همه حرف‌هایشان مزخرف است! نه. هیچ مکتب و هیچ شخصی در عالم نیست که همه حرف‌هایش باطل باشد. مشکل خلط حق و باطل است. مغالطه است. تا کجا در ریل حق بودی و از کجا از ریل حق پایین افتادی و به ریل باطل افتادی؟ کجا مغالطه شد؟ کجا خطای معرفتی شده؟ کجا لجاجت اخلاقی علیه حق صورت گرفته؟ کجا انحراف ساختاری و رفتاری صورت گرفته است؟ این یعنی عدالت. عدالت یعنی هرکس در هر موردی هر چیزی گفته دقیق گوش کن، هر دین و مذهب و مکتب و جریانی که هست، با عقل و نقل، به شرطی که مسلط باشید، آگاه باشید، بسنجید و بگویید تو ده‌تا حرف زدی که سه‌تای آن بی‌پایه است که اصلاً برای آن استدلالی نکردی، دوتایش را مغالطه کردی نه استدلال، دوتایش حرف تو صددرصد درست و حق است اما برایش درست استدلال نکردی ولی حرف‌تان درست است ولی دلیل نیاوردی یا منظور تو یک چیز دیگری است حرف تو درست است اما پروژه و برنامه تو پروژه و برنامه باطلی است. همان که امام علی(ع) به خوارج فرمودند. شعار خوارج آیه قرآن بود با آیه قرآن علی را ترور کردند! ابن‌ملجم عملیات انتحاری کرد، ابن‌ملجم توی مسجد آمد خلیفه و رهبر مسلمین را بزند و می‌دانست کشته می‌شود عملیات انتحاری کرد الاغی بود که در پروژه روباه یعنی معاویه عمل کرد. بعد حضرت علی(ع) به او می‌گوید شعارتان چیست؟ وقتی می‌خواهد شمشیر را توی سر حضرت علی(ع) بزند می‌گوید "لاحکم الا لله"! این شعار درست‌ترین شعار تاریخ است. اصلاً انبیاء آمدند همین را بگویند. این آیه قرآن است. جز حکم خداوند هیچ حکمی را به رسمیت نمی‌شناسیم. حکومت، تنها از آنِ خداست. بسیار حرف درستی است اما وقتی احمقانه فهمیدی و تفسیر کردی، نفسانی با این مسائل برخورد کردی، آن وقت تنها مجری حکم خدا را با همین شعار می‌زنی و می‌کشی و ترور می‌کنی. چنانچه که امثال مطهری را همین تیپ‌ها زدند. می‌دانید که این جریان فرقان، بچه‌های مذهبی دوآتیشه به اصطلاح روشنفکر بودند زندگی‌های ساده، عقیده‌شان این بود که مثلاً امثال مطهری امروز بزرگترین ضربه را دارند به اسلام و تشیع می‌زنند! اولین کسانی که باید آن‌ها را بزنیم مطهری و مفتح است! این‌ها را کفار نکشتند، مارکسیست‌ها نکشتند، مارکسیست‌ها نکشتند، ملی‌گراها نکشستند، بچه مذهبی‌های احمق کشتند که بعضی از این‌ها تا توی دادگاه سرِ حرف‌هایشان بودند. رئیس این‌ها یک طلبه به نام گودرزی بود که شهید مطهری را زد. زندگی بسیار ساده‌ای داشت. می‌گفتند معمولاً روزه است، روی قالی نمی‌نشست، ظاهرش همه چیز درست است، زهد هست، عبا و عمامه هست، ولی عقل دینی نیست، مفیدترین آخوندی که در این مملکت به لحاظ فرهنگی در این سطح کار داشتیم، این‌ها به عنوان مضرّترین آخوند و آدم تشخیص دادند و او را زدند. و این‌ها بعضی‌هایشان بعداً که آگاه شدند توبه کردند جبهه رفتند و حتی شهید هم شدند. با بعضی از این‌ها که صحبت کردند آگاه شدند فهمیدند اشتباه کردند حتی تا جبهه رفتند و شهید شدند ولی دو- سه‌تایی که اعدام کردند مخصوصاً همین گودرزی، من شنیدم که توی دادگاه سر حرف‌هایش بود. مثل خوارج. ابن‌ملجم هم همین بود تا آخر که توبه نکرد. این داعشی‌ها چطوری هستند بمب به خودش می‌بندد که شهید بشود می‌آید توی مسجد همه را می‌کشد. چون عقل دینی نیست.

امثال مطهری،‌ خدمت دیگری و روش دیگری که داشتند این بود که همه دیدگاه‌ها را که نگاه می‌کرد – اسلام همین را می‌گوید – اولین سؤالی که از خودمان می‌پرسیم این باشد که آیا این شخص و این جریان به عنوان یک آدم عاقل، دیوانه که نیست، چرا این حرف را زده است؟ این اولین سؤال. چرا این حرف را زده. دوم) از کجا شروع کرده و به تدریج چه مسیری را طی کرده تا به این‌جا رسیده است؟ آن وقت خواهید دیدد که همه اشخاص و همه مذاهب و همه احزاب، و همه جریان‌ها در طول تاریخ و همه مکاتب همه‌شان یکسری حرف‌های درستی دارند، درست‌هایش را باید تأیید کرد. شیطان هم حرف درست دارد که منشأ دعوت به شرّ است، در قرآن هست که شیطان شهادت به توحید داده است می‌گوید چاکر تو هم هستم شش هزار سال تو را سجده کردم شصت هزار سال دیگر هم سجده می‌کنم اما چرا در برابر این سجده کنم؟ و الا همه حرف‌های شیطان درست بود، اعتراف به اولوهیت خدا، ربوبیت خدا، ساجد خداوند بود، یک جایش خطاست و آن این که گفت من از آتش هستم این از خاک، من از این بالاترم. از این‌جا به بعد تکبّر و استکبار شروع شد من در برابر این سجده نمی‌کنم. اگر به من فرصت بدهی من کاری می‌کنم که این به من سجده کند، کاری می‌کنم که فرزندان این اغلب‌شان نزدیک به همه‌شان در برابر من سجده کنند. خب شیطان هم به اذن خداوند دعوت به باطل را شروع کرد. خداوند در قرآن می‌فرماید بر این‌ها مسلط نیستی مگر آن‌ها که خودشان تن به ولایت تو بدهند و الا تو هیچ کس را نمی‌توانی به زور به جهنم ببری و آزمایش انسان شروع شد. خب شیطان هم حرف حق دارد. در لیبرالیزم حرف‌های درست هست. در مارکسیزم و کمونیزم حرف‌های درست هست، در ناسیونالیزم حرف‌های درست هست، در فاشیزم هست در همه این‌ها هست ما با حرف‌های درست آن مشکلی نداریم و این نکته‌ای بود که مطهری در روش کار فرهنگی خودش رعایت کرد. گفت هر مکتبی را زیر ذره‌بین گذاشت گفت تو 5تا حرف زدی، دلایل‌تان این‌هاست، نتایج آن هم این‌هاست. این را به این دلیل قبول دارم اما نتیجه این، آنی نمی‌شود که تو می‌گویی. در استنتاج مغالطه کردی. این حرف‌تان به این دلایل غلط است. ذره‌بین بگذار مثل یک پزشک جراح چطوری وقتی می‌خواهد محلی را جراحی کند اول خوب شست‌وشو می‌دهد می‌شورد ضد عفونی می‌کند دقیق نگاه می‌کند ببیند کجا چه اتفاقی افتاده؟ رگ پاره شده؟ خون منعقد شده؟ گوشت فاسد شده؟ استخوان ترک برداشته؟ - به قول بعضی‌ها تِرِک برداشته؟ گفتند تحریم‌ها تِرِک برداشت! آن جای دیگری بود که تِرِک برداشت تحریم‌ها سر جایش هست – عرض شود خدمت شما این را زیر ذره‌بین بگذارد و ببیند مشکل چیست و درست عمل کند، بگوید مشکل از این‌جاست، اینجا درست است، این را به آن وصل کن و... این کار را بکن، اگر الآن هم این کار را بکنی این انصاف است حرف‌هایت را درست گوش می‌کنم. مارکس گفته که مثلاً می‌گفتند کمونیست "کمو" یعنی خدا نیست هم که یعنی نیست، کمونیست می‌گوید خدا نیست. حالا این نوع خنده‌دار و مضحک آن است ولی در واقع خیلی وقت‌ها... جان‌لاک، بودا، مارکس، ‌همه این‌ها و کسانی که پیروانی دارند همه این‌ها دو- سه‌تا حرف‌های حق در حرف‌هایشان هست. یکی خلأ معنویت را می‌بیند می‌خواهد آن را پر کند یکی خلأ عدالت می‌بیند، یکی خلأ زیبایی می‌بیند، تمام مکاتبی که در علوم سیاسی دارید، در اقتصاد دارید در همه علوم انسانی و اجتماعی دارید، در هنر، همه این‌ها یک رگه‌هایی از حرف‌های درست در آن‌ها هست که با باطل مخلوط شده است. یک هنر بزرگ امثال این افراد این متفکرانی که ذره‌بین می‌اندازند و درست بحث می‌کنند دیدن هر دو نقاط قوت و ضعف است و تفکیک درست آن‌ها و مو را از ماست کشیدن است. من کار ندارم تو کی هستی، مارکسیست نه، اصلاً تو خودِ مارکس هستی، لیبرالیست نه، خود استوارت میل و جان‌لاک تا کوپر هستی، این حرف درست است به این دلیل، این حرف غلط است به این دلیل. از یک جایی به بعد هم می‌خواهی راجع به اسلامی بودن و یا نبودن آن داوری و بحث کنی باز منصف باش.

پس این هم نکته دوم. نکته اول این بود که اشکالات عملی و اشکالات نظری، خاکروبه را زیر قالی ندهید درست ببین و سراغ آن برو. مقدمه دوم، متد دوم، روش دوم، استفاده دوم این است که وقتی می‌خواهید نقد کنید و بحث کنید منصف باش، نگو چون این باطل است من حرف حق او را هم کنار می‌گذارم! حرف حق برای او نیست بلکه او حرف را دزدیده او دارد از ابزار درست استفاده باطل می‌کند. تو که نباید با ابزار او دعوا کنی بلکه باید با نتیجه غلطی که می‌گیرد درگیر شوی.

لذا مطهری در آثار خود، البته همان اول جوانی دوران دبیرستان و اوایل طلبگی همه آثار ایشان را خواندم، دهه 60 بود، بعد از آن دیگر مراجعی به آن صورت نداشتم مگر گاهی مثل الآن که می‌خواستم خدمت شما بیایم یک تورّقی در یکی از بحث‌هایش کردم که برای همان دارم عرض می‌کنم، واقعاً لذت می‌بردم از این که هیچ جا با تعصب، با تکبّر، با توهین، راجع به این‌ها بحث نمی‌کند، هرچه را می‌خواهد بحث کند اول تحلیل می‌کند، آموزش می‌دهد که این دارد این را می‌گوید، دلایل آن این است، به علت این را گفت، به این دلیل این را گفته، بعد شروع می‌کند که این‌جا حرف‌شان درست بود به این دلیل، این‌جا حرف‌شان غلط است به این دلیل، نتیجه‌اش فلان. این‌طوری بله می‌شود، این روش درست است.

نکته سوم با دین برخورد گزینشی نکردن. یعنی وقتی می‌خواهید یک چیزی را جا بیندازید برای این که حرف تو اثبات بشود و به کرسی بنشیند بخش مهمی از آیات و روایات را ندیده بگیرید و از کنار آن ویراژ بروید چهارتا – پنج‌تا آیه و حدیثی که ظاهرش با حرف تو می‌خواند همان‌ها را با قرآن و سنت دستت بگیر و بگویی دین این‌ها را گفته است. نه. قرآن، همه قرآن است. دین، قرآن و سنت است. سنت هم، همه سنت است، البته سنت صحیح که سند دارد و درست است. بدون عقل سراغ قرآن و سنت رفتن به تحریف و سوء تفسیر قرآن منجر می‌شود پس باید با متد عقلی درست سراغ قرآن و حدیث رفت، همه را دید، اگر بخواهید گزینشی برخورد کنید از قرآن به شما اثبات می‌کنم که باید جبری باشد. ما آیاتی در قرآن داریم که اگر فقط آن‌ها و ظاهر آن‌ها را ببینید آیات دیگر را نبینید برای شما کاملاً ممکن است این سوء تفاهم را ایجاد کند که خداوند دارد می‌گوید اصلاً اعمال شما هیچ نقشی ندارد! هدایت شما دست شما نیست. خداوند می‌فرماید هرکس را خدا بخواهد هدایت می‌کند. خب پس هرکس را شما بخواهی هدایت می‌کنی پس بنده چه کاره‌ام؟! پس چرا من را به جهنم می‌بری؟ چندین جا خداوند در قرآن می‌گوید آن کس را که خداوند بخواهد هدایت می‌کند! خب بله. اما یک دسته آیات دیگر هم داریم که آن آیات توضیح می‌دهد که خداوند چه کسی را می‌خواهد هدایت کند؟ آن وقت آن‌جا می‌گوید که خدا چه کسانی را می‌خواهد هدایت کند. مثل این که بنده بگویم آقا شما می‌خواهید درست به وظیفه‌تان عمل کنید یا نکنید من هرکس را دلم بخواهد به او درجه می‌دهم! خب ظاهر این حرف یعنی چه؟ یعنی تو کاره‌ای نیستی، به وظیفه‌ات عمل بکنی و نکنی مساوی است! دلخواه بنده است. اما اگر بعد گفتم که حالا من به شما می‌گویم که به چه کسانی می‌خواهم درجه بدهم به کسانی که اهل ایمان و عمل صالح هستند، حالا اگر این دسته اول را حذف کنیم و فقط دسته دوم را ببینیم، آیاتی که ظاهر آن این است که خداوند می‌گوید اصلاً ما هیچ مقوله‌ای به نام توفیق الهی، تأیید الهی و اذن الهی در کار نیست،‌ خودتان و خودتان هستید، تنها شما هستید و اعمال‌تان، هیچ چیز دیگر در این عالم نیست. نقشی ندارد، فقط تویی، همه چیز به تو تفویض شده است. مستقل از خدا، خب آیاتی هم داریم ظاهرش این است که معتزلی و جبری، اشعری و معتزلی، هر دویشان دلایل قرآنی دارند. حالا جالب است آیاتی که او می‌آورد این نمی‌آورد، آیاتی که این می‌آورد او به آن اشاره نمی‌کند. خب مسلمان تسلیم قرآن کسی است که هر دو دسته آیات را ببیند چرا برای خودتان گزینشی می‌کنید؟ این نکته بسیار مهمی است.

یک نکته‌ای که ایشان مثال می‌زند، آن زمان یک دو دستگی بود، من یادم هست زمان نوجوانی و کودکی ما، قبل از انقلاب یک اسم‌های دیگری برده می‌شد حالا بحث‌های دیگری است. آن زمان می‌گفتند آیا آدم‌هایی که مسلمان نیستند یا شیعه نیستند توی شناسنامه‌شان شیعه و مسلمان ننوشته، اگر این‌ها کار خوب بکنند مثلاً به خلق خدمت کنند، به فقرا و به بیماران خدمت کنند، کسی را اذیت نکنند، خدمت کنند، این‌ها بهشت می‌روند یا نمی‌روند؟ و از آن طرف، اگر یک کسی مسلمان وشیعه اثنی‌عشری است ولی آدم درستی نیست دروغ می‌گوید، ربا می‌خورد، کلاه برمی‌دارد، خانواده‌اش را اذیت می‌کند، همسایه‌اش را اذیت می‌کند، این چون شیعه اثنی‌عشری است و می‌گوید محبّ اهل بیت هستم این بهشت می‌رود؟ مثلاً آن زمان می‌گفتند که ادیسون که الکتریسیته را کشف کرد این همه برق خدمت کرد و زندگی بشر را زیر و رو کرد این چون مسلمان نبوده به جهنم می‌رود؟ بعد عین تعبیر ایشان است می‌گوید مثلاً پاستور و ادیسون جهنم می‌رود؟ یک آدم مقدس‌مآب بیکاره نکره‌ای که تمام عمرش را به بطالت گوشه یک مسجدی گذرانده هیچ هنری ندارد جز این که تسبیح دستش هست و با هم حرف می‌زنیم او عربی بلد است ما بلد نیستیم! او عربی حرف می‌زند، مقدسین بی‌کاره‌ای که عمری را به بطالت گوشه مسجد به سر بردند این بهشتی است که هیچ خدمتی به خلق نکرده و اصلاً فایده‌ای برای جامعه نداشته است؟ ولی ادیسون و پاستور، چون مسلمان نبودند به جهنم می‌روند؟ آن زمان این‌طوری مطرح می‌کردند. یا فرض کنید مثلاً یک مارکسیست انقلابی با این که قائل به خدا و آخرت نبود، ماتریالیست بود فقط دنیا و ماده را قبول داشت ولی در عین حال فداکاری می‌کرد مثل چگوآرا، که آن زمان هم مطرح بود که این اهل آرژانتین است، بلند شده رفته توی کوبا به نفع فقرا علیه حکومت نوکر آمریکا و علیه سرمایه‌داران جنگیده است بعد که توی کوبا پیروز شده وزیر شده، باز وزارت و ریاست را رها کرده و دوباره مسلسل خود را برداشته رفته کلمبیا و کشورهای دیگر آمریکای جنوبی که آن‌ها را هم نجات بوده و به این جنگ‌های چریکی پارتیزانی برای صدور انقلاب‌شان رفته، آن‌جا توی جنگل‌ها و کوهستان‌ها کشته شده، خب این آدم مارکسیست است، تمام راحتی،‌ عیاشی، زندگی دنیا و همه چیزش را برای خدمت به خلق و انسان‌ها و خدمت به مظلومین گذاشته، این جهنم می‌رود! یک حاجی بازاری که ظاهرش مسلمان هم هست و تسبیح هم دستش است با تسبیح بازی می‌کند و شکمش جلو آمده، تمام برنامه 24 ساعتش این است که چه بخوریم، چه بخوابیم، نکاح و خواب و خوراک، بعدش هم زیارت برویم. این می‌رود به بهشت؟ او به جهنم می‌رود؟! آن موقع این‌طوری مطرح بود. امروز به یک اسم دیگری مطرح شده است بحث پلورالیزم، که یعنی چی، تو در یک خانواده مسلمان شیعه به دنیا آمدی! مگر تو خودت تصمیم گرفتی که کجا به دنیا بیایی؟ تو را به دنیا آوردند، تو اگر 500 کیلومتر و هزار کیلومتر آن طرف‌تر بودی تو در یک خانواده بودایی به دنیا آمده بودی! حالا معبد بودایی‌ها می‌رفتی. از این طرف سه هزار کیلومتر آن طرف‌تر بود تو مسیحی بودی! تو چه کار کردی؟ تو چه نقشی در این داشتی که شیعه یا مسلمان هستی؟ تو که تصمیمی نگرفتی، مطالعه‌ای نکردی؟ خب این سؤالات مطرح می‌شد حالا جواب‌های انحرافی که به آن داده می‌شد. یک جواب انحرافی این است که پس اصلاً عقیده هیچ اهمیتی ندارد اصلاً مهم نیست که تو به چه چیزی معتقدی؟ مهم نیست که مسلمان هستی یا نه؟ مشرک هستی یا موحدی؟ عقاید فرقی نمی‌کند هرکسی یک عقایدی دارد، مهم این است که اخلاقت خوب باشد و با مردم مهربان باشی. در این جواب مغالطه است. جواب آن نه آری است نه نه. جواب آن آری یا نه نیست، بلکه جواب آن آری و نه هست. یعنی به یک بخشی از این جواب باید گفت نه. آن‌جایی که می‌گوید همه عقاید با هم مساوی است. آن‌جایی که می‌گوید عقیده و انگیزه تأثیری در عمل ندارد! این اشتباه است و خطا است. اما این که می‌گویید ولو شما عقایدتان غلط است جدا از عقاید، عمل شما هم مهم است داری خدمت به خلق می‌کنی یا ظلم به خلق می‌کنی؟ بله این حرف درست است. این تفکیک‌ها را هرکسی نمی‌کند. همین‌طور جواب‌های کیلویی می‌دهند. هم آن زمان هم الآن. یک کسی از این سؤال نتیجه غلط می‌گیرد و پاسخ غلط می‌دهد. خب پس ببینید اگر می‌خواهید بگویید که عقاید آدم‌ها مهم است، عمل مهم نیست این عادلانه نیست این ظلم است. یک کسی چون این‌جا به دنیا آمده توی شناسنامه‌اش شیعه اثنی‌عشری است، و به لحاظ اخلاقی و عبادی آدم متوسط یا متوسط به پایین است، همه گناه و ظلم‌هایی که بقیه دنیا می‌کنند ما هم می‌کنیم بعد این می‌رود به بهشت چون اسم او شیعه است و در یک خانواده مسلمان شیعه به دنیا آمده، چون زیارت امام رضا(ع) می‌رود، سبک زندگی و عمل او مهم نیست! یک کسی هم آن طرف دنیاست و اصلاً اسم امام و پیامبر و شیعه را نشنیده، اصلاً این حرف‌ها را نشنیده، در یک خانواده مسیحی، یا یهودی و بودایی و اصلاً لامذهب به دنیا آمده، ولی سعی کرده آدم خوبی باشد می‌توانسته از دیوار دیگران بالا برود ولی نرفته، یک عده از دیوار مردم بالا می‌روند و یک عده نمی‌روند، یک عده به ناموس دیگران تجاوز می‌کنند این نکرده‌، یکی می‌تواند کلاه مردم را بردارد ولی این نکرده، خدمت کرده، این‌ها با هم مساوی هستند؟! این دوتا کافر با هم مساوی هستند؟ نخیر مساوی نیستند.

جواب از آن طرف افراطی، همین جواب مرجئی و لیبرالی اباحه‌گری است که آقا راست می‌گویند عقیده چه اهمیتی دارد؟ چه دخالتی دارد؟ خدا یکی است، دوتاست‌، سه‌تاست هزارتاست! به ماچه! اصلاً هست؟ نیست؟ به ما چه! تو به مردم خدمت کن! یعنی چی؟ این فکر کرده عقیده یک چیزی مثل سلیقه است! قراردادی است و فکر می‌کند خداوند به عقیده ما محتاج است. بعضی‌ها می‌گویند آقا خدا چه نیازی به عقاید ما دارد؟ مگر برای خدا مهم است که ما قبولش داریم یا قبولش نداریم! شأن خداوند بالاتر از این حرف‌هاست. خداوند به عمل ما نگاه می‌کند که آدم هستید یا آدم نیستید! به خدا برای خدا چه اهمیتی دارد که تو چه عقایدی داری؟ خب آقا برای خدا فرقی ندارد اما برای من و تو فرق دارد. مثل این که بگویی چه فرقی می‌کند که دو دوتا 4 تا می‌شود یا 5تا می‌شود؟! چه فرقی می‌کند. تو بگو 4تا، او بگوید 5 تا، آن یکی بگوید 3تا. چه فرقی می‌کند. عجب! دو دوتا 4تا با دو دوتا 5تا فرقی نمی‌کند؟ شما معتقد باشی که دو دوتا 5تاست با این که معتقد باشی دو دوتا 4تاست فرقی نمی‌کند؟ موحد و مشرک یکی است؟ توحید و شرک یکی است؟ ایمان و کفر یکی است؟ عقیده در جهت‌گیری روحی و شخصیتی انسان تأثیری ندارد؟ عقیده راهنمای عمل است چطور دخالت ندارد. عقیده است که انگیزه را درست می‌کند. تو می‌گویی انگیزه در عمل دخالتی ندارد؟ برای خدا عمل می‌کنی یا اصلاً به خدا عقیده نداری؟ برای چه کسی داری عمل می‌کنی؟ بعد چه می‌خواهی؟ دنبال چه هستی؟ مثل این که کم‌کم بگویی اخلافت مهم نیست چه باشد عملت درست باشد. عمل، تجلی اخلاق است. مگر عمل همین فیزیک عمل است. فیزیک عمل یکی است. الآن یک کسی بخواهد آب این‌جا بیاورد چه بخواهد آب را روی بنده بریزد چه جلوی من بگذارد، که من مصرف کنم ظاهر هر دویش یک عمل است، لیوان آب را دستش می‌گیرد از این‌جا بالا می‌آید مهم نیست انگیزه‌اش چیست؟ مهم نیست عقیده‌اش چیست و مهم نیست که می‌خواهد چه کار کند و دنبال چه هدفی است؟ به لحاظ اخلاقی برای خودش تأثیر ندارد که دارد عمل درست انجام می‌دهد یا عمل نادرست؟ اصلاً مفهوم درست و نادرست بودن، اخلاقی بودن و غیر اخلاقی بودن عمل، بدون مسئله عقیده و اخلاق، معنا ندارد. این یک افراط. این لیبرال بازی است.

یک افراط هم از این طرف، مقدس‌بازی است. آقا ببین تو شیعه اهل بیتی، بگو اهل بیت را دوست دارم، لب مبارکت را تکان بده و بگو اهل بیت را دوست دارم. گفتی، خب 12تا امام و چهارده معصوم را یکی یکی بشمار،‌ امام اول، امام دوم، برو تا امام دوازدهم، حالا برگرد برعکس! گفتی؟ تمام شد؟ حالا برو هر غلطی دلت می‌خواهد بکن. تو بخشیده شدی! شفاعت می‌شوی! بعد می‌گوییم که حالا یک آدمی هست مسلمان نیست از اسلام هم بی‌خبر است. نه این که لجبازی کرده، اسلام را دانسته باشد و رد کرده باشد نه این حتماً منحط است. اما بخش مهمی از بشریت اصلاً اسلام را نشنیدند خبر ندارند، اصلاً اسم امام جعفر صادق را هم نشنیده، قرآن را ندیده که بخواند. به همان مقداری که از خدا و آخرت و اخلاق به او گفتند فطری دارد یا شنیده، به همان مقدار دارد عمل می‌کند، مردم‌آزار نیست، دارد به خلق خدمت می‌کند. این چی؟ این دیدگاه می‌گوید مرده‌شور خودش و تمام ترکیب خودش و بابا و ننه‌اش و تمام اعمالش را ببرند، خودش و اعمالش همه با هم جهنم می‌روند. این هم یک نگاه. هر دو دسته یکسری آیات و روایات را به نام حمایت از خودشان برداشتند. یک عده این تیپ‌های به اصطلاح روشنفکر مسلک، می‌گوید ببین آیه هم داریم، دلیل عقلی هم داریم، حدیث هم داریم، که خدا که متعصب نیست، می‌گوید تو من را قبول داری داشته باش، نداری نداشته باش، تو آدم مهربانی بودی، بفرما برو بهشت. از آن طرف این دیدگاه هم آیه دارد و حدیث می‌آورد که تو برو به تمام عالم خدمت کن اما اگر ولایت نداشته باشی همه‌اش باطل است. از آن طرف، ولایت فقط به معنای محبت نه به معنای عمل. بگو عاشق اهل بیت هستم همین. این را داشته باش، همه کثافت‌کاری‌های عالم را برو بکن. تو بهشتی هستی. هر کدام از این دوتا جریان برخورد گزینشی کردند یک دسته آیات و روایات را این‌ها برداشتند و یک دسته از این‌ها، این با آیات و روایات او کاری ندارد او هم با آیات و روایات این کاری ندارد. ولی وقتی که غیر گزینشی، متفکرانه و درست سراغ آیات و روایات آمدید آن وقت به نتایجی می‌رسید که به عنوان نمونه عرض می‌کنم. از این به بعد این‌ها که می‌گویم بحثی است که ایشان و متفکران اسلامی کردند و گفتند و مثال زدند که با این قضیه اسلام و مکتب اهل بیت(ع) کاملاً منصفانه برخورد کرده است. به فعل و فاعل هر دو توجه کرده است. هم به فعل کار دارد همه افعال و اعمال مثل هم نیستند مساوی نیستند، ظلم و عدل مساوی نیست، یک کسی که دارد بیمارستان خیریه می‌سازد، یتیم‌خانه می‌سازد، به مردم و بشریت خدمت کند این عمل مساوی است با یک کسی که برود توی جامعه تله بگذارد، کلاهبرداری کند و به جان و مال مردم تجاوز کند، این اعمال مساوی نیستند. این یک بحث حساب عمل. یک بحث هم حساب عامل و فاعل است. این هم مهم است که تو چرا این کار خوب را کردی؟ هر دویش مهم است. هم کار خوب و بد دارد و هم کننده خوب و بد دارد کسی که کار را انجام داده است اگر کسی این دو دسته آیات و روایات را هر دو را با هم ببیند گزینشی برخورد نکند، منصفانه نگاه کند عین عدل الهی است. لذا بحث می‌کند که ما یک حُسن و قبح فاعلی داریم و یک حُسن و قبح فعلی داریم، حُسن و قبح فعلی یعنی جدا از این که تو کننده، فاعل انگیزه و عقایدش چیست؟ جدا از آن این که تو کننده (فاعل) انگیزه‌اش چیست؟ عقایدش چیست؟ جدا از آن خود اعمال با هم مساوی نیستند. شما بروید سر یکی را بشکنید با این که او را کمک کنید و آب و امکانات به او بدهید این دوتا عمل مساوی ایست؟ نه. فاعل آن کیست؟ مسلمان، کافر، هرکه می‌خواهد باشد، این دوتا فعل با هم مساوی نیستند. این حُسن و قبح فعل می‌شود، حسن و قبح ذاتی می‌شود. واجب و حرام. این دسته از اعمال بر شما حرام است و این دسته واجب است، یعنی این‌ها در دنیا و آخرت به ضرر شما بشریت است و این‌ها به نفع بشریت است. این عمل را جداگانه حساب می‌کند. حالا سراغ فاعل و کننده عامل می‌آییم حالا جنابعالی چرا این کار خوب را انجام دادید؟ این سؤال دوم است این جواب مستقلی دارد و این آن است که هر عاملی و هر عملی که در این عالم انجام می‌دهد عمل آگاهانه و آزادانه مختار، کاملاً بسته به این که این عمل را با چه اعتقادی و با چه جهان‌بینی و با چه انگیزه و نیّتی داری انجام می‌دهی این عمل روی خود عامل اثر می‌گذارد یعنی تو را به لحاظ معنوی رشد می‌دهد و به خدا نزدیک می‌کند یا تو را از خدا و حقیقت دور می‌کند. برای این که روشن بشود یک مثال مشخص، یک آدمی می‌آید بیمارستان و یتیم‌خانه می‌سازد اما هدف او این است که همه جا بگویند این آدم چقدر خوب است! عجب آدم خوبی است یا هدفش این است که عذاب وجدان نداشته باشد این‌ها بهترین‌هایش هست و الا هدفی که کلاه مردم را بردارد می‌گوید یک خیریه می‌سازم 50 میلیون خرج می‌کنم بعد کلاه این‌ها را بردارم 500 میلیون برمی‌دارم! خودش تجارت است! حالا سؤال: الآن این به نظر شما خوب است یا بد است؟ باید تفکیک کنیم. فعل خوب است اما فاعل بد است. این تفکیک‌ها در آیات و روایات صورت می‌گیرد منتهی عوامانه همین‌طوری گزینشی. یک دسته به فعل کاری ندارد یک دسته به فاعل، به عامل کاری ندارد! قرآن و حدیث به هر دویش کار دارد. 1) این عمل درست بود یا غلط؟ خب تو این عمل درست را انجام دادی. حالا عامل: چرا این کار را انجام دادی؟ تو به خدا و آخرت معتقد هستی یا نه؟ اگر به خدا و آخرت ایمان داری پاداش اخروی هم داری. اگر ایمان به خداو آخرت نداری، ملحد هستی می‌گویی من اصلاً به خدا و آخرت کاری ندارم من می‌خواهم یک آدم مهربان خادمی باشم. بسیار خوب احسنت. از این بُعد احسنت. نتیجه‌اش را هم می‌بینی. تو در دنیا به مردم خدمت می‌کنی مردم هم دوستت دارند. مرید تو هستند. به نام تو تا آخر ساختمان می‌زنند، پل می‌زنند، اسمت می‌ماند، به بچه‌هایت احترام می‌گذارند تا سه نسل بعد به تو احترام می‌گذارند. تو دیگر بیش از این که نخواستی. تو بیش از این اعتقادی نداشتی که بخواهی. خب هرچه که خواستی عدل الهی این است که به تو برسد. تو ملحدی ولی به مردم خدمت کردی و به هیچ کس ظلم نکردی. خیلی خوب تو در همین دنیا پاداشت را می‌گیری. تو که به آخرت عقیده‌ای نداری. مگر تو برای خدا کردی؟ مگر تو از خدا چیزی می‌خواهی؟ تو که می‌گویی خدایی وجود ندارد. آخرتی وجود ندارد. تو می‌گویی توی دنیا من هستم و دنیا، برای دنیا عمل کردم، بسیار خوب، احسنت. کار خوبی انجام دادی، فعل تو حَسن و عالی. نتیجه‌اش را هم بگیر. اما تو که به خدا و آخرت ایمان نداری در آخرت منتظر چه هستی؟! در دنیا نتیجه‌اش را می‌گیری، قهرمان می‌شوی. خودت مردی تا 50 سال بعد هم با احترام از تو یاد می‌کنند! ته دنیا این‌هاست. یا چهارتا ملک به تو هدیه می‌دهند، امکانات می‌دهند، مشهور می‌شوی، برایت کف می‌زنند، خیلی خوب تمام شد. به هرچه می‌خواستی رسیدی. اگر تو توی دنیا برای دنیا عمل کنی به هیچ نتیجه‌ای نرسی آن وقت می‌گویی بله خراب کردم.

اما سراغ عامل می‌آییم چرا این کار را کردی؟ آن وقت است که این‌جا خداوند به کمیّت کاری ندارد. آیه «هل أتی» که در شأن اهل بیت(ع) حضرت امیر(ع) و حضرت زهرا(س) و حسنین(علیهماالسلام) آمد خب این‌ها یک شب، دو شب، سه شب، مگر به یتیم و اسیر و فقیر چی دادند؟ یک کسی بگوید که آقا آیه نازل کرده و چه تعابیر عجیبی راجع به این‌هاست، حتماً دو تُن طلا دادند! دوتا تریلی طلا دادند! نه آقا این‌جا دیگر بحث کمیّت نیست این‌جا فقط بحث کیفیت است. انگیزه‌تان چه بود؟ چرا این کار را کردی؟ این است آن سؤالی که از تو می‌کنند. پس از ما سؤال می‌کنند 1) چه کردی؟ و چه نکردی؟ 2) سؤال دوم این که چرا کردی و چرا نکردی؟ یک کسی از ترس سکوت می‌کند و یک کسی از عقل و عقلانیت سکوت می‌کند. یکی داد می‌زند به عنوان نهی از منکر. یکی داد می‌زند برای زیاد کردن سهم. هر دویش داد است آن هم هردویش سکوت است، ظاهرش یکی است ولی باطن‌شان دوتاست.

بنابراین آنچه که خدا از ما می‌خواهد عمل صالح است، عمل صالح هم عمل مهم است و هم نیت و انگیزه مهم است. نمی‌توانی با نیت خوب عمل بد انجام بدهی. مثلاً توی خیابان می‌روی پسِ کله یکی بزنی خب این عمل بد است ولی بگویی منظور من خوب بود می‌خواستیم بخندیم! خب تو می‌خواستی بخندی ولی این دارد گریه می‌کند. مگر هر عملی را می‌شود به نیت خوب انجام داد؟ بگویی من نیتم خوب است از دیوار مردم می‌روم، به ناموس مردم نگاه می‌کنم ولی نیتم خوب است! خب این‌طوری که نمی‌شود. با نیت خوب که عمل بد نمی‌شود. از آن طرف با نیت بد عمل خوب! بیایی به مردم خدمت کنی ولی منظورت این است که بعداً رئیس‌شان بشوی. هر دوی این‌ها غلط است.

یک عده می‌گویند عقیده‌ات مهم نیست همان کاری که انجام می‌دهی درست است یا غلط است؟ مفید است یا مضرّ است؟ این‌ها بخشی از آیات قرآن را نمی‌بینند. مثلاً «وَمَن یَبتَغِ غَیرَ الإِسلامِ دینًا فَلَن یُقبَلَ مِنهُ وَهُوَ فِی الآخِرَةِ مِنَ الخاسِرینَ» (آل عمران/ 85)؛ هرکس جز اسلام جز تسلیم در برابر حق و انبیاء الهی بخصوص خاتم انبیاء دنبال مکتب و جریان دیگری باشد «فَلَن یُقبَلَ مِنهُ» هیچ چیزی از او پذیرفته نخواهد شد. وقتی عقاید تو غلط است، چهره روح‌تان به سمت منجلاب است، تو هر کار خوبی هم بکنی فایده‌ای ندارد. این یک دسته آیات. «وَهُوَ فِی الآخِرَةِ مِنَ الخاسِرینَ» و این‌هایی که ایمان به خدا و آخرت و توحید ندارند این‌ها در آخرت خسارت می‌بینند و صدمه می‌خورند. یک دسته آیات داریم که این‌طوری است که می‌گوید همه چیز عقیده و انگیزه است. اگر ایمان نداری عمل خوب انجام بدهی آن عمل‌تان صالح نیست. عمل خوب بدون ایمان نمی‌شود. چنانچه ایمان بدون عمل صالح نمی‌شود. همیشه می‌فرماید «إِنَّ اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا اَلصّالِحاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ اَلرَّحْمنُ وُدًّا» (عنکبوت/ 58)؛ یعنی هم باید خودت مؤمن باشی (حُسن فاعلی) عقیده و انگیزه‌ات درست باشد. و هم می‌گوید «وَ عَمِلُوا اَلصّالِحاتِ» باید فعل‌تان هم فعل درستی باشد. خدمت به خلق باشد نه ظلم. این دوتا باید با هم باشد. خب یک دسته آیات این‌طوری است که این‌ها نمی‌بینند.

از آن طرف یک دسته آیات و روایاتی است که این‌ها نمی‌بینند. خواهش می‌کنم به کتاب «عدل الهی» فصلی دارد به نام «عمل خیر از غیر مسلمان» که به همین بحث پلورالیزم و عقیده و عمل و اخلاق کاملاً بحث می‌کند و دلایل عقلی دوطرف را می‌آورد. ببینید وقتی می‌خواهد رد کند نمی‌گوید خب این‌ها که دیوانه هستند آن هم که مجنون هستند این‌ها هم که اصلاً ضد قرآن هستند! نه؛ می‌گوید این‌ها استدلال عقلی دارند این دلیل عقلی را آوردند. آن‌ها هم دلیل عقلی دارند این است. این‌ها به این آیات و روایات استناد کردند، آن‌ها اهم به این آیات و روایات. حالا ما منصفانه می‌آییم داوری می‌کنیم که هر دو دسته آیات درست است باهم ببین. دلیل عقلی تو قبول است ولی معنایش و نتیجه‌اش این نیست. دلیل عقلی تو فلان نتیجه‌اش این است. برای این که یک نمونه بحث، هم به لحاظ روشی ببینید چقدر منصفانه و اخلاقی و دقیق است و هم به لحاظ محتوا بحث بسیار مهمی است همین الآن هم گاهی می‌بینم یک کشور غیر مسلمان می‌آید می‌گوید ما رفتیم فلان‌جا مردمش اصلاً دروغ نمی‌گفتند! اصلاً کلاه همدیگر را برنمی‌دارند، اصلاً گرانفروشی نمی‌کنند، حالا آن‌ها به جهنم می‌روند ما بهشت می‌رویم؟! نه آقا جان. تو هم می‌روی به جهنم، منتهی جنابعالی به یک دلیل به جهنم می‌روی بخاطر اعمال فاسدت. او هم اگر کافر است به یک دلیل دیگری. از نور محجوب است. ولی برکات مادی او عملش را در دنیا می‌بیند. در دنیا لذت می‌برد. نه این که از هر مغازه تا مغازه بلد نمی‌دانی کلاهت را دارند برمی‌دارند ولی یک جایی هم هست که این طرف شهر تا آن طرف شهر، قیمت‌شان یکی است. خب آن روش درست است آن فعل اسلامی است ولی فاعل آن ممکن است کافر و فاسق باشد نه ایمان به خدا و آخرت دارند، اهل شراب و زنا و همه چیز هم هست. بعد می‌گوییم او می‌رود به جهنم ما می‌رویم به بهشت؟! نخیر او به جهنم می‌رود به خاطر کفر و شراب و زنا و فسق و فجور الحادش به جهنم می‌رود و نوع عذاب مخصوص همان است. من و جنابعالی هم به جهنم می‌رویم به خاطر ظلم و ربا و دروغ و کلاهبرداری. یک جهنم مخصوص هم برای این کارها هست. جای جهنم زیاد است نگران جا نباشید. بنابراین هر دویمان می‌روند. حالا از دو طرف، آقا همه آن‌ها به جهنم می‌روند؟ نه. همه غیر مسلمین و همه غیر شیعه جهنم نمی‌روند. در این باب روایات داریم که اگر از مسئله اطلاع ندارد لجباز نیست، و اگر شما بتوانی با او درست مطرح کنی تسلیم حق است، عناد و لجبازی ندارد. و من این‌طور آدم‌ها را دیدم بین مسیحی، بین یهودی، بین بودایی، ‌بین کمونیست من این طور آدم‌ها را دیدم. از آن دسته اول‌شان دیدیم، از این دسته دوم‌شان هم دیدیم. لجباز نیست، نشنیده، ما دیدیم آدم لامذهبی که آیه قرآن و حدیث برایش خواندم درست معنی کردم بلند شد برای قرآن کف زد. گفت این خیلی عجیب است. دیدیم خانمی که آمد علیه قرآن صحبت کرد و وقتی من توضیح دادم که مسائل احکام زن در اسلام و قرآن این است همین خانم دکتر نامسلمانی که ضد قرآن حرف زد همین آدم آمد، نمازم داشت قضا می‌شد وسط جلسه، آمدم آن کنار سالن ایستادم نماز، همین خانم کنار من ایستاد برای نماز، هر کاری من می‌کردم عین اداهای من را درآورد و نماز خواند. - کلاً حواسم پرت او شد – بعد از این که نمازم را خواندم گفتم خانم شما چه کار می‌کنی؟ گفت من دارم مثل شما عبادت می‌کنم! گفتم این عبادت مسلمان‌هاست. گفت بله. گفتم چرا؟ گفت دین خوبی دارید. خب یکسری آدم‌ها این‌طوری هستند این‌ها جهنمی نیستند. این مستضعف فکری است نشنیده، نمی‌داند، با دین خودش مقایسه کرده، یا عمل من را دیده خیال کرده اسلام این است. یک خانمی مهماندار هواپیما بود با خجالت من را کنار کشید خیلی مؤدب بود، رسیده بودیم که آن‌جا، می‌خواستیم از هواپیما پایین برویم، گفت می‌شود یک سؤال از شما بکنم؟ گفتم بپرسید. گفت شما مسلمان هستید؟ گفتم بله. گفت شما همه‌تان هر کدام 7تا زن دارید؟ گفتم نه بابا، 7تا کجا بود؟ ما یکی‌اش را به زور می‌توانیم نگه داریم. 7تا کجا بود؟ گفت این‌جا یک سریالی پخش می‌شود هنرپیشه او یک مسلمان است که 7تا زن دارد و 70تا هم دوست دختر و معشوقه دارد! خب او از اسلام این را شنیده، این که جهنمی نمی‌شود. این وقتی که دارد سؤال می‌کند باید جواب او درست بدهی. ما یک ربع توی هواپیما ایستادم دیرتر رفتیم که به این خانم جواب بدهیم. مسلمان جهنمی داریم، کافر غیر جهنمی داریم. کافری که مسائل برایش روشن نیست و مستضعف فکری است، جهنم نمی‌رود. آن مقداری که می‌داند دارد عمل می‌کند. خداوند او را در عالم برزخ مورد آزمایش قرار می‌دهد. خدا به باطن افراد وارد است. و مسلمان مثل امثال بنده که همه گناهی هم می‌کنیم ما به جهنم می‌رویم جهنم مسلمان زیاد دارد آن‌جا تنها نیستیم. خب بستگان و دوستان، شما، همه‌مان آن‌جا همدیگر را دوباره می‌بینیم و انشاءالله یک جلسه آن‌جا، جلسه دوم را آن‌جا می‌نشینیم با همدیگر صحبت می‌کنیم!

دوستان این قضایا را دقت بکنند راجع به افراد، قضاوت قطعی نکنید. این خیلی مهم است. قضاوت نکنید که این بهشتی است، این جهنمی است، ما خودمان قاسم جنت و نار می‌شویم! همه ما قسیم جنّت و نار شدیم.

این آخرین نکته‌ای که عرض می‌کنم دقت کنید در زمان خود پیامبر(ص) کسانی آمدند این حرف‌ها را زدند، بله اگر ما دلیلی داشته باشیم که خدا و پیامبر گفته باشند فلانی جهنمی است یا فلان امام معصوم گفته که فلانی بهشتی است فلانی جهنمی است تسلیم هستیم! که او از غیب عالم اطلاع دارد ولی ما نداریم. اما ما راجع به هیچ کس نمی‌توانیم مطمئن باشیم که این جهنمی شده یا بهشتی؟! راجع به خودمان هم هیچ اطمینانی نداریم. هرکس فکر کند که من قطعاً جزو بهشتی‌ها هستم این گناهکار است. هرکس هم بگوید من قطعاً جهنمی هستم این هم گناهکار است. چون او مغرور به خدا شده و دیگری هم مأیوس از خدا شده که هر دویش کفر است ما باید امیدوار باشیم و بترسیم. خوف و رجا. خدایا با این همه رحمت تو می‌شود ما هم جزو نجات یافتگان باشیم؟! از آن طرف، خدایا من می‌ترسم نگرانم این همه گناه کردم، ظاهر همدیگر را می‌بینیم که همه خیلی زاهد و خوب هستیم ظاهر من که خیلی هم بهتر از شماهاست! کلا من توی بهشت 4- 5جا رزرو کردم یکی‌اش هم از بگیرند باز چند جای دیگر دارم آشنا دارم! خب این‌ها ظاهرهای ماست. باطن ما چیست؟ شما باطن من را نمی‌شناسید من هم باطن شما را نمی‌دانم. روایت داریم که اگر باطن همدیگر را ببینید یک لحظه همدیگر را تحمل نمی‌کنید همه‌تان از هم فرار می‌کنید حتی اعضای خانواده از هم فرار می‌کنند به همین دلیل هم در قرآن می‌فرماید در قیامت همه از هم فرار می‌کنید! «من صاحبته و اخیه» از همسر فرار می‌کنی، از برادرت فرار می‌کنی، هر کسی به فکر خودش است، همدیگر را می‌بینیم و از هم وحشت می‌کنیم و می‌ترسیم. جانورهای عجیب و غریبی هستیم. در عالم قیامت باطن‌ها روشن می‌شود. یک عده می‌گویند راجع به آدم‌ها قضاوت نکن. خب قضاوت نمی‌کنیم. می‌گوید پس صلح کل! همه آدم‌ها خوب هستند اصلاً دشمن وجود ندارد همه دوست هستند. نخیر آقا. غلط است. شما باید به وظیفه‌ات عمل کنی اگر کسی یا جریانی دارد باطل می‌گوید و به حق و اهل حق حمله می‌کند شما وظیفه داری در برابر او بایستید من وظیفه دارم با تو مبارزه کنم مبارزه می‌کنم اما آیا می‌توانم بگویم تو قطعاً تا آخر عمرت فاسد می‌مانی و توبه نمی‌کنی و بخشیده نمی‌شوی و من قطعاً تا آخر عمرم در مسیر حق هستم؟ نمی‌دانیم. بعضی‌ها هستند لحظه آخر عمرشان کافر می‌شوند، بعضی‌ها هستند مؤمن و پاک می‌شوند ما نمی‌دانیم. روایت می‌فرماید که هیچ کس را قضاوت نکنید حتی راجع به خودتان هم.

این عبارت را دقت کنید. عثمان بن مظعون صحابی رسول‌الله(ص) انسان شریف، پاک از دنیا رفته است یک خانمی از انصار به نام "امّ علا" که زن صاحبخانه ایشان بود که ایشان مهمان آن‌ها بود در حضور رسول‌الله رو به جنازه جناب عثمان‌بن‌مظعون کرد و گفت که «هنیئاً لک جنّه» قضاوت کرد. گفت بهشت گوارای تو باد. مستقیم توی بهشت رفت، این همه فداکاری، مبارزه، جهاد، خدمت به خلق، صحابی رسول‌الله. و پیامبر هم این‌قدر ایشان را دوست داشتند که پیامبر در تشییع جنازه ایشان بلند بلند گریه کردند این‌قدر انسان شریفی بود و وقتی جنازه را گذاشتند پیامبر خم شدند جنازه او را بوسیدند یک چنین انسانی بود ولی وقتی این خانم قضاوت کرد و گفت بهشت مبارک تو باد، این بهشتی قطعی است. رسول خدا(ص) برگشتند گفتند از کجا می‌دانی؟ ندانسته چطور قضاوت می‌کنی؟ تو چه می‌دانی که در درون ایشان در قلب و ذهن و نیتش چه کارهایی کرده و چرا کرده و خداوند چه معامله‌ای خواهد کرد؟ مگر به تو وحی شده؟ مگر تو در مورد انسان‌ها می‌توانی داوری کنی؟ آن خانم گفت یا رسول‌الله ایشان چه کار کرده؟ همنشین شما بوده، مجاهد فی‌سبیل‌الله بوده، این همه سوابق خوب دارد. – این جمله را دقت کنید – بعد رسول‌الله(ص) فرمودند که ما نمی‌توانیم قضاوت کنیم اما باید به وظیفه‌مان عمل کنیم. من در برابر تو می‌جنگم اگر ببینم تو در مسیر باطل هستی با تو می‌جنگم. این وظیفه من است. اما این که من حتماً به بهشت می‌روم؟ من نمی‌دانم. حضرت امیر(ع) مجبور شد با خوارج بجنگد، وقتی جنازه زبیر را دید با این که وظیفه داشت با زبیر بجنگد چون آن‌ها برای براندازی آمده بودند ولی وقتی جنازه زبیر را دید امیرالمؤمنین(ع) گریه کرد و شمشیر او را برداشت و گفت این شمشیر چقدر به اسلام خدمت کرد. چقدر غبار غم از چهره رسول‌الله در صدر اسلام پاک کرد، حالا باید در چنین جبهه‌ای بجنگد؟ می‌دانید که طلحه و زبیر هیچ کدام به دست سپاه امیرالمؤمنین(ع) در جنگ جمل کشته نشدند. زبیر بعد از گفتگو با امیرالمؤمنین(ع) پشیمان شد، جبهه را ترک کرد، گفت ما اشتباه کردیم پشت جبهه خود باند آن‌ها زدند او را کشتند، طلحه هم جبهه را ترک نکرد ولی وسط جنگ به دست بعضی از اموی‌ها از پشت تیر خورد و کشته شد. این را بدانید. جناب عایشه هم اسیر شد و برادر او جناب محمدبن‌ابوبکر، پسر ابوبکر، پسرخوانده امیرالمؤمنین و شیعه خالص امیرالمؤمنین بود (پسر ابوبکر خلیفه اول)، و امیرالمؤمنین خیلی او را دوست داشتند و وقتی این به دست معاویه و باند معاویه و عمروعاص در مصر شهید شد حضرت امیر(ع) برای جناب محمدبن‌ابوبکر روضه خواند و گریه کرد. در جنگ جمل، حضرت امیر(ع) فرمودند شما برو مراقب خواهرت باش. برادر این جبهه بود خواهر آن جبهه. بعد که آن‌ها شکست خوردند حضرت امیر(ع) به محمد گفتند برو مواظب خواهرت باش که به او اهانت و جسارتی نباشد بعد هم به او بگو حرفی که پیامبر(ص) زد که از خانه بیرون نیا و فتنه راه نینداز و نگذار از شما سوء استفاده کنند، برو به فرمان رسول‌الله عمل کن. بعدها خودِ عایشه رسماً گفت ما اشتباه کردیم – این‌ها در اسناد برادران اهل سنت است – بزرگترین اشتباه زندگی‌ام این بود که با علی درگیر شدیم.

من این‌ها را کاری ندارم می‌خواهم بگویم که یک چنین کسانی رسول‌الله(ص) این را می‌گویند. حضرت امیر می‌گویند من با این‌ها می‌جنگم با خوارج باید بجنگم در حالی که بخشی از این‌ها ناآگاه هستند و فریب خوردند حتی ممکن است بعضی از این‌ها جهنمی هم نباشند. بعضی‌هایشان کلاه سرشان رفته است. - این را دقت کنید – وظیفه، یکی می‌گوید قضاوت کن تا راجع به شخص قضاوت نکنی نمی‌توانی مبارزه کنی! تو باید بگویی این آدم قطعاً بد جهنمی است بنابراین وظیفه من جنگیدن با اوست. یکی از آن طرف می‌گوید قضاوت نکن! بنابراین ما دیگر با کسی جنگی نداریم. دشمن نداریم. هر دویش غلط است. قضاوت نکن اما به وظیفه‌ات در برابر دوستان و دشمنان حق عمل کن.

پیامبر این جمله را گفتند که این جمله را همه ما بشنویم. فرمودند: «.... مِنَ الرُّسُلِ وَ ما أَدْری ما یُفْعَلُ بی...» (احقاف/ 9)؛ واقعاً خیل جمله ترسناکی است. فرمودند من که رسول خدا و فرستاده خدا هستم من نمی‌دانم با من چه خواهد شد و بر سر من قیامت چه خواهد آمد؟ می‌گوید من راجع به خودم نمی‌دانم چه خواهد شد؟ تو چطور در مورد ایشان قضاوت می‌کنی؟! در قرآن آیه 9 سوره احقاف. خداوند به پیامبر می‌فرماید: «قُل ما کُنْتُ بِدْعاً مِنَ الرُّسُلِ...» من نخستین پیامبر نیستم، این یک حرف تازه‌ای نیست که یک مرتبه بگویید یعنی چه که خدا پیامبر فرستاده! این همه پیامبر آمده است. «ما کُنْتُ بِدْعاً مِنَ الرُّسُلِ» من نخستین پیامبر نیستم «وَ ما أَدْری..» من نمی‌دانم «ما یُفْعَلُ بی وَ لا بِکُمْ...» در قیامت با من چه خواهد شد؟ و نمی‌دانم با شما چه خواهد شد؟ البته این‌ها منافاتی ندارد با شفاعت، و با این که ما یقین داریم که رسول‌الله در عالی‌ترین منازل بهشت هستند و شفاعت می‌کنند. چون بعضی اوقات یک آیه را می‌خوانند و آیات دیگر را نمی‌بینند بعد می‌گویند خود پیامبر هم می‌گوید من نمی‌دانم با من چه خواهد شد؟ خود ایشان ممکن است به جهنم برود پس چطور می‌خواهد شفیع ما باشد؟! نه؛ باید درست این‌ها را از هم تفکیک کرد. مسائل اعتقادی میلیمتری است. مردم بدن‌شان را در اختیار دکتر در جراحی می‌گذارند به جراح می‌گویند مواظب باش این پنس تو اگر یک میلیمتر آن طرف برود به جای این که زنده کند می‌کشد! مسائل اعتقادی و روحی از مسائل جسمانی دقیق‌تر است. منتهی این‌جا کیلویی حرف می‌زنند! نخیر دقیق است. یک مرتبه یک حرفی ثابت می‌شود افراط کنی درست نفهمی، به اسم این حرف حق، زیر سایه حق دوتا باطل را می‌پذیری. یک باطل را رد می‌کنی، زیر سایه باطل، دوتا حق را هم رد می‌کنی. کاملاً باید مثل یک جراح و یک مینیاتوریست میلیمتری رفتار کرد. مینیاتور دقیق و لیزری است. یک کم از این طرف می‌خواهی بازش کنید یک مرتبه می‌گویید حق چیست؟ باطل چیست؟ همه مثل هم هستند مساوی است وا بده و تسلیم شو. یک کم از آن طرف بخواهی روی مسائل و مرزهای اعتقادی دقیق و حساس باشی یک لغزش‌هایی پیش بیاید و روی دنده تعصب و تکبر بیفتی، همه کافربین و همه جهنمی‌بین. خب از این طرف رسول‌الله این را می‌گویند. یا در مورد جناب سعدبن‌معاذ هم نقل شده که از دنیا رفت مادرش بر بالین او آمد و گفت الحمدلله به بهشت رفتی. رسول‌الله(ص) به مادر ایشان رو کردند و گفتند «لاتحتموا علی الله» بر خداوند چیزی را حتمی نکن! قضاوت حتمی نکن. تو که مادرش هستی بچه‌ات را نمی‌شناسی. من هم که پیامبر خدا هستم به همه اسرار آن واقف نیستم. خدا می‌داند او کیست و به درستی با رحمت و عدالت با او رفتار خواهد کرد. این تفکیک‌ها، تفکیک‌های دقیقی است. انشاءالله دوستان توجه کنند.

تحریف و تحریم، یک حرف‌هایی در آثار شهید مطهری هست من جرأت نمی‌کنم بگویم، دوتایش را گفتم لشکرکشی کردند، به جان خودتان نه، به جان خودم که جزو مقدسات عالم است جان همه شما جزو مقدسات عالم است جان انسان جزو مقدسات عالم است جان خودم که جزو مقدسات عالم است یک حرف‌هایی در کتاب‌های مطهری و شهید بهشتی هست، در صحبت‌های صریح امام(ره) است که همین الآن اگر بگویید نگویید چه کسی گفته از چهار طرف به شما حمله می‌کنند.

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته



هشتگ‌های موضوعی

نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha